شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بابا و مامان و تو

من گشنمه غذا می خوام

شایان خوشگلم چند وقته که همش دلش می خواد از خوراکی هایی که ما می خوریم بخوره. همش دهنش آب می افته و همش دست و پا می زنه. بالاخره مشاهده این حالت به کرار باعث شد دیروز برم خانه بهداشت و سوال کنم که آیا می تونم غذارو برای پسرکم زودتر شروع کنم یا نه؟ خانم بهداشت گفت هیچ اشکالی نداره و از روی کارتی که بهمون دادند و نحوه تغذیه بچه تا یکسال داخلش به صورت تصویری شرح داده شده غذا رو برای شایانم شروع کنم. البته گفت اول شیر مادر بعد غذا. خانم بهداشت گفت حتما بهش آب جوشیده سرد بدم و هیچ اتفاقی برای پسرکم نمی افته. خدایا چقدر خوشحالم از اینکه می خوام برای پسرک گلم غذا درست کنم. امروز براش کمی آب جوش ریختم و چند قطره کم چای و کمی شکر و وقتی سرد...
5 شهريور 1391

شناخت و تجربه

پسر گلم امروز گذاشته بودمت رو تخت و تو داشتی طبق معمول با علاقه به وسایل اتاق نگاه می کردی. اما یه چیز جالب که صداهای عجیبی رو از گلوت در می آوردی و انگار خودت گوش می دادی. دو تا صدارو کشف کردی یکی یه جیغ نازک و یکی هم یک صدایی مثل صدایی که سنجد یک شخصیت کارتونی از خودش در می آورد. خیلی بامزه شدی عشق کوچولوی مامان و بابا. دوستت دارم هر موقع که یک معجزه تازه ازت سر می زنه  لبریز از شادی می شیم. 11/05/91
16 مرداد 1391

بازم واکسن (4 ماهگی)

امروز با یک روز تاخیر رفتیم خانه بهداشت قبلش ازت یک سری عکس انداختم توی اتلیه مامان خانم بهداشت قد و وزنت رو گرفت قد: 62    وزن:6کیلو 400 گرم راستش خیلی از وزنت راضی نبودم دوست داشتم حداقل 7 کیلو بودی. خانم بهداشت بهت واکسن زد و طبق معمول گریه کردی اما خوب زود ساکت شدی خیلی دلم سوخت اخه کلی ذوق کرده بودی که اورده بودمت بیرون . راستش خیلی ددری هستی . الان سه هفته است که هی آب دهنت می ریزه . همش فکر می کنم می خواهی دندون در بیاری اما الان خیلی زوده . دکتر هم که زنگ زدم گفت به هر   حال دندان درآورده یک فراینده و یک دفعه تو دندون در نمی یاری بالاخره مرحله رشد کمی دردسر داره دیگه تازه کولیکت خوب شده که...
16 مرداد 1391

یک معجزه دیگه

امروز شایان برای اولین بار بدون لالایی و بغل گرفتن و یا رو پا تکان خوردن وسط اتاق و در حال بازی لالا کرد. خیلی برام تعجب انگیز بود مخصوصا که 4 ساعت هم خوابید البته وسطهاش بهش شیر دادم. خیلی خوب بود من کلی به کارهای عقب افتادم رسیدم . الهی مامان قربون معجزه هات بره.   09/01/91 ...
16 مرداد 1391

معجزه های کوچک

هر کاری که کودک انجام می دهد، در نظر والدینش ، معجزه آمیز ترین چیزی است که دیده است. (نیکلاس اسپارکس) امروز سه ماهگی شایان هست. حالا دیگه شایان غلت می زنه سرشو بلند می کنه و با اون نگاه کنجکاوش نگاه می کنه. بابا دستهاشو می گیره بلند می شه و خیلی هم خوشگل شد با اون مژه های قشنگ مامان الهی قربون بره. اینم چند تا عکس 07/04/91   ...
16 مرداد 1391

شایان جهانگرد به کیش می رود

من و شما و بابایی برای اینکه عمه فریده می خواست یک ماشین خوشگل بخره رفتیم کیش. راستش مامانی دومین مسافرت هوایش رو تجربه می کنه و البته تو هم یکبار تو دل مامانی باهاش همراه بودی. هواپیما درست موقع تیک آف ترمز محکمی زد و کاپیتان شایان گفت که هواپیما دچار نقص فنی شده. مارو بردند توی یک هواپیمای دیگه که اون هم بعد از یک و نیم ساعت معطلی درست شد و کاپیتان شایان از مسافران عذر خواهی کرد. اره خوشگلم خلبان هم اسم شما بود . کاپیتان اگه می دونست شما در زمان تاخیر چقدر بی تابی کردی از من هم شخصا عذر خواهی میکرد. اما جالب اینجاست که طبق معمول در حال حرکت خوابیدی و صدای غارو غار موتور هواپیما برات مثل لالایی بود اما من خیلی ترسیده بودم. احساس نا مطمئنی د...
16 مرداد 1391

اولین غلت زدن شایان

  امروز شایان یک غلت کامل زد همیشه بر میگشت اما امروز کاملا علتید. پسرم خیلی شیرین شدی من حمامت کرده بود و گذاشته بودم لای حوله که رفتم لباساتو بیارم و وقتی برگشتم دیدم داری غلت می زنی خوشگل مامانی داری کم کم بزرگ می شی. 29/03/91
16 مرداد 1391

دومین سفر شایان گلم به شمال

بازم مسافرت پسرگلم مثل اینکه از مسافرت خیلی خوشش می یاد که بازم قسمتش شد. پسر گلم با پشه بندی که عمه برات خریده بود رفتیم شمال و توی جنگل هم با وجودیکه پشه بند برات گذاشته بودم اما همش نگران بودم از زیرت حشره نیاد. اینم  چند تا عکس از این خاطره قشنگ   14/03/91 ...
16 مرداد 1391