شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بابا و مامان و تو

ديداري دوباره با پارسا

سلام پسر عزيزم. ديروز اومدم دوباره روي ماهت رو ديدم. عزيزم ديروز 21 سانت قدت بود و 252 گرم وزنت ماشااله قدت خوبه. ديروز طبق تخمين سونوگرافي 19 هفته و سه روز بود که به زندگي ما پا گذاشتي. خيلي اروم چشماتو بسته بودي و صورت خوشگلت رو ماماني ديد. اقاي دکتر گفت که صورتت گرده. من ازش پرسيدم چشمات چه رنگيه دکتر گفت خانوم رنگ چشم الان معلوم نميشه اخه احساس کردم بيشتر شبيه بابا هستي. بابا چشماش آبي خيلي خوشرنگيه. خوشرنگ ترين چشماي ابي دنيا. خوب مامان دوست داره چشمات رنگ چشماي بابا باشه. صداي قلبت رو واسه خاله ها گذاشتم گوش دادن کلي ذوق کردن. عزيز دلم لحظه شماري مي کنيم براي اغوش گرفتنت. فکر کنم بابا برات نقشه کشيده ببرتت حموم کله کدوت کنه بي...
24 تير 1391

بيا همه پاييزو با هم قدم بزنيم

سلام عزيزم. عزيز دلم. نمي دونم شايد اسمش لوس بازي باشه يا هر چيز ديگه اما خيلي دلم تنگ شده برات. لحظه شماري مي کنم براي سونوي بعدي بيام و ببينمت. ديروز منو بابايي با هم رفتيم دارآباد البته تو هم بودي اما تو مثل قلب مامان تو وجودش داشتي مي تپيدي. مامان نتونست بره بالا بابا هم هم بخاطر تو و من نرفت. يه هوايي عوض کرديمو اومديم. دارم فکر مي کنم تو و من و بابا تابستون و پاييز و زمستون رو باهم قدم مي زنيم تا تورو بهار اول بهار بغل بگيريم. چقدر احساس لذت مي کنم وقتي تو باهامون هستي. الان ديگه وزنت رو توي دلم مثل يک پارچ اب احساس مي کنم. البته حرکتتو احساس نمي کنم. عزيزم خيلي منحصر بفرد دوستت دارم. يک احساس دوست داشتني که هرگز قابل مقايسه با هيچ...
24 تير 1391

اولين مسافرت هوايي من و پارسا

سلام عزيزم سلام عزيز دلم سلام مونس من سلام اميد تازه من چقدر مشتاق آغوش گرفتنت هستم. عزيزم اگه بخاطر مسافرت رفتن کمي خسته و اذيت شدي مامانو ببخش . مخصوصا که مامان اولين سفر هواييش بود و کلي ترسيد خدا کنه تو خواب بوده باشي. عسلم بابا انقدر از ديدنمون خوشحال بود که نمي تونست حتي چشم ازم برداره. اخه اين اولين باري بود که منو بابايي از هم سه روز فاصله گرفته بوديم. خيلي خوشحال بود که منو تو سلامت برگشتيم. انقدر خوشحال بود که هي اصرار مي کرد بريم خونه اخه هم مي دونست من خسته ام هم دلم براش خيلي تنگ شده. اما خوب يه طوري شد که شب رو خونه ماماني مونديم. جور در نيومد بريم. منو ماماني و عمه فاطمه انقدر خسته بوديم که حال نداشتيم شام بخوريم اما باباي...
24 تير 1391

اولين ديدار

سلام عزيزم. ديروز مامان وقت سونوگرافي داشت پريشب تا نيمه هاي شب از هيجان ديدنت خوابش نبرده بود نيمه که چه عرض کنم نزديک صبح بود. مي خواستم هفت و نيم صبح برم سونو که اولين نفر باشم اما بس که شبش نخوابيده بودم خوابم برد. بالاخره هول هولي رفتيم با بابايي سونوگرافي نوبتم که شد قلبم تو دهنم بود که ببينم چه شکلي شدي بزرگ شدي يا نه. دکتر سونوگرافي گفت تو شش هفته و چهار روزته. همه چي ميزونه و قلبت هم تشکيل شده. بهم نشونت داد. عزيزم اندازه يک لوبياي سحر آميز. خوشگل من الهي فدات بشم. خجالت کشيدم بگم دلم مي خواد صداي قلبت رو بشنوم و اونم چيزي نگفت. وقتي اومدم بيرون بابا هم دل تو دلش نبود منتظر بود ببينه چي مي گم. اولش يک قيافه جدي گرفتم اونم لبخن...
24 تير 1391

2 تا خبر جديد

سلام عزيزم. منو شما و بابا الان وارد هفته چهاردهم خانواده سه نفره مون مي شيم . سه ماهه دوم. تو اين مدت که به ني ني توپول خودم سر نزدم اخبار ني ني زياد شده. اول اينکه مامان ازمايش غربالگري مرحله اول و سونو NT رو داده و شما خدارو هزاران هزار مرتبه شکر که سالمي. قدت عزيزم 8 سانته و وزنت هفتاد گرم البته اين امار مال اول سيزده هفته است. خانم دکتر مهربون هم گفت که شما با تطبيق سونوگرافي و ازمايش مامان سالمي. اين خبر مهم و شماره يک بود که شما سالمي. و خبر شماره 2 اينکه خدا شمارو بما پسر هديه کرده . الهي مامان قربونت بره. بابا عکس سونورو کلي بوس بوس کرده بود. عزيزم چقدر موسيقي محشري بود صداي قلبت. زيباترين ملودي بود که کل زندگيم شنيده بودم. اقاي...
24 تير 1391

هديه هاي ني ني مامان و بابا

سلام عزيزم . سلام اميدم. نمي دونم دنياي تو چه شکليه. اما اين دنيا که قرار بيايي توش پر از احساسات نامرئيه که آدمها سعي مي کنند يک جوري اين احساس رو از قلبشون بيرون بکشن و نشان بدهند. خوب از وقتي تو اومدي اين احساسات نامرئي به سمت تو هم نشونه رفته. مي دوني عسلم تو اين دنيا آدم ها به هم به نشانه دوست داشتن هديه مي دهند. ماماني و عمه فريده و عمه فاطمه برات لباس خريدن. از لباسها عکس انداختم اما نمي شه بزارم تو وبلاگت. خاله مريم هم يه لباس خيلي خوشگل واسه ماماني خريده. حسودي نکني ها. عوضش خاله نازي يک قطار با واگن هاي چوبي برات خريده . اما چون مامان و بابا نمي دونن تو پسري يا دختر واسه همين خاله نازي گفته حروف اسمت رو بعدا برات ...
24 تير 1391

خوش اومدي عزيزم

کوه با اولين سنگ و انسان با اولين درد آغاز مي شود(احمدشاملو) سلام عزيز دلم که به اندازه يک عدس کوچولو هستي. چه ناگهاني و غير منتظره اومدي. نمي دونم کي اومدي ولي مارو پنجشنبه با خبر کردي از اومدنت. چند وقتي بود دل درد داشتم براي اطمينان از اينکه نکنه اومده باشي يک تست بي بي گرفتم. چشمام چهارتا شد. ظرف دو ثانيه تست قرمز پررنگ شد. عزيزم تو خيلي قوي هستي. اخه مامان يک دفعه محکم زمين خورده. يک عالمه با بابايي سوار موتورشدم رو دست انداز اما تو سفت منو چسبيدي  ...الهي قربونت برم. وقتي به بابا گفتم ،اولش فکر کنم متوجه نشد ،انقدر که غير منتظره اومده بودي. بعد کلي ذوق کرد. تبريک گفت به من که مامان شدم. منم بهش تبريک گفتم که...
24 تير 1391

نمي خورم !!!!!

سلام عزيزم. سلام پسر يا دختر مامان . (شايدم هردوش) خدارو چه ديدي؟ اخه مي دوني که مامان خيلي ريزه هميشه هم مي گن فلفل نبين چه ريزه. يه وقت ديدي دو تايي اومديد. راستش چند روز پيش خونه خاله مريم بودم به اين سيمبا کوچولو(بهار دختره دخترخاله مريم(همون خاله مريم)) با قطره چکون به زور شير مي داد. مي گفت غذاي امروزشو نخورده بايد بخوره وگرنه چاق نمي شه چله نمي شه. آخه دختر اولش سر خوردن غذا و شير خيلي اذيتش کرده . همش غذاشو مثل همستر کوچولها نگه مي داشت گوشه لپش که هم خودش خسته مي شد هم همه ما. اما راستش نمي دونم کار خاله مريم درسته يا نه. خاله دلي هم همينطور همش از اين غذاهاي اماده کاسه کاسه درست مي کنه براي نجيبه خانم(همون سارا). اونم لپ ل...
24 تير 1391

فلفل نبين چه ريزه(نامه يک ني ني)

آقاي پدر! در کمال احترام خواهشمندم اينقدر لب و لوچه پياز خورده غير پاستوريزه، و سار و سيبيل سيخ سيخي آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نماليد! خانوم مادر! جيغ زدن شماهنگام شناسايي اجسام داخل خانه توسط حس چشايي من، نه تنها کمکي به رشد فکري من نمي کنه، بلکه براي دبي شير شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم يکي از اجسام داخل خانه محسوب مي شود! پدر محترم! هنگام دستچين کردن ميوه، از دادن من به بغل اصغر آقاي سبزي فروش خودداري نماييد. وقتي واي از وقتي که چشمهاي خود را گشاد کرده،‌و باتکان داده سر و لبهايش"بول بول بول بول" مي کند! الهي کف شامپو تو چشت! شب بخوابي خواب بد ببيني! جيش کني تو شلوارت!!!!!! مادر محترم! شصت پا وسيله ...
24 تير 1391